ضرورت تشکیل احزاب سیاسی سراسری در کشور
                                                                                                                    محمد عوض نبی زا ده محمد عوض نبی زا ده

زمان معبر، مسیر و گذرگاه کاروان تکامل تاریخ بشریت است ؛پدیدهای انسانی و تحولات جوامع بشری اعم از رخداد های سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی ، افکار ، اندیشه ها ، مکاتب ،مراسم ، عنعنات در ظرف زمان و مکان اتفاق می افتند و متقابلا زمان و مکان آن پدیده های انسانی و اجتماعی را نسبی ، متغیر و محدود می گرداند . پدیده های اجتماعی  مانند حکومت ، سیاست ،اقتصاد ، فرهنگ ، حزب تحت عوامل و شرایط زمان جبرا در این مسیر قرار می گیرند. روابطة اجتماعي به سازماندهي ضرورت دارد؛  ودخالت يافتن نقش ارادة آگاه در انسجام و سازماندهي روابط شاخص رشد مدني وفکری جامعه به شمار مي‌رود. احزاب سياسي نيرومند ترين وسيله غرض ايجاد انسجام و سازماندهي در روابط افراد است. از طريق حزب و تشكيلات سياسي، افراد به سوي هدف معين، مشخص و پرجذبة «قدرت سياسي» و يا «رهبري حكومت و نظام سياسي» سوق داده مي‌شوند. با توجه به اهميت حزب و تشكيلات سياسي در ايجاد انسجام و سازماندهي روابط جمعي، اكثریت احزاب سياسي مي‌تواند به معناي نياز جامعه نيز باشد. اگر در عقب فعاليت‌هاي حزب و تشكيلات سياسي هدف واحد «قدرت سياسي» و يا «رهبري حكومت و نظام سياسي» در نظر گرفته شود، كاهش يافتن تعداد احزاب و تشكيلات‌هاي سياسي بيانگر پختگی ديدگاه سياسي و انسجام فعاليت‌هاي سياسي جامعه به شمار مي‌رود. به همين علت، محدود بودن احزاب سياسي در جوامع متمدن به معناي عقب ماندگي سياسي آن جوامع نبوده، و برعكس، نشانة پختگي سياسي آنان مي‌باشد. دموكراسي مبتني بر پلوراليسم هيچگاهي باعث نمي‌شود كه جوامع متمدن به تشتت مراجع سازماندهي سياسي در روابط خويش دچار شوند. حالانكه در جوامع عقبمانده، دموكراسي با ضمانت آزادي‌هاي سياسي، معمولاً تجربة انفجارگونة احزاب سياسي را به همراه داشته است.

كاركرد احزاب سياسي را نبايد با كاركرد انجمن‌ها و گروه‌هاي كوچك اجتماعي خلط نمود. هدف غايي احزاب و تشكيلات‌هاي سياسي، همچنانكه تذكر يافت، دسترسي به «قدرت سياسي» و يا «رهبري حكومت و نظام سياسي» است، حالانكه هدف غايي انجمن‌ها و گروه‌هاي اجتماعي، ايجاد و تنظيم روابط افراد در سطوح محلي و صنفی  مي‌باشد. وقتي مسألة رقابت در امر دسترسي به قدرت سياسي و يا رهبري حكومت و نظام سياسي مطرح شود، انجمن‌ها و گروه‌هاي اجتماعي، و در بسياري موارد، گروه‌هاي سياسي كوچك، از احزاب و تشكيلات‌هاي معين همسو در سطح ملي حمايت مي‌كنند و در نتيجه هر حزبي كه به سطح رهبري نظام سياسي كشور ارتقا مي‌يابد، نيرومندترين قدرت تصميم‌گيري و اجرايي را با خود دارد. كشور ما، پس از سقوط نظام استبدادي طالبان، قسمآ شاهد گزاربه نورم‌هاي دموكراسي و جامعة مدني میباشد. قانون اساسي كشور نيز فعاليت‌هاي سياسي و اجتماعي را نسبی ضمانت و رقابت غرض دسترسي به رهبري نظام سياسي را حق مسلم مردم عنوان كرده است. در يكي دو سال پس از تصويب قانون اساسي، بيش از هشتاد حزب سياسي در چوكات وزارت عدليه ثبت و راجستر گرديدند. عدة زيادي از اين احزاب بقاياي احزاب آيديالوژيك (مذهبي و ضد مذهبي) گذشته اند، اما در ميان شان يك عده  احزاب جديد نيز وجود دارد كه رهبري آنان در چهره‌هاي جوان و تازه‌كار سياسي  که ریشه از همان احزاب سابقه  میگیرد  تمثيل مي‌شود. نكتة مشترك در فعاليت‌هاي احزاب سياسي موجود محروميت محسوس و آشكار آنان از پايگاه و حمايت اجتماعي است. اگر با كثرت احزاب سياسي انسجام بيشتر در روابط افراد جامعه به ميان آيد، با داشتن بيش از هشتاد حزب سياسي قاعدتاً بايد شاهد جنب و جوش سياسي هيجان‌انگيزي در سطوح مختلف جامعه مي‌بوديم، حالانكه شواهد موجود نشان مي‌دهد كه احزاب اكثراً در اسم خود خلاصه شده و كمتر نشانه‌اي از حضور فعال آنان درمیان  جامعه ملاحظه مي‌گردد. افکارعامه موجود،که محصول تاریخی برداشت ها ی جامعه عقب مانده ما برای حرکت های صد فیصد درست وحقیقی نیزآماده پذیرش نیست ،که این خود بحران دیگریست برای شکل گیری اعتماد ملی وافکارعامه سالم وزنده .که  درین جا ؛ سیاست برمبنای منافع ملی محور قرارگرفته . ودیوارایدیولوژی که عمده ترین وسخت ترین مانع برای تفاهم ،همدیگرفهمی وپذیرش یکدیگراست ازمیان برداشته شده به گذشته سپرده میشودوبه جای آن فضای بازمنطقی وانسانی برای گفتگو وکارمیان دویاچند انسان یاگروه قبلاًمتضاد بوجودمی آید .این وضعیت مانند یک قطره آب سردیست که باخود بحر ازمعانی ،ندامت سالم وافتخار انجام تفاهم وارزش دهی به پلورالیزم سیاسی را به روی این آدم ها می چکاند وبه آنها وضعیت ،طینت وسیمای جدید می بخشد . ازآنجاکه زندان هیچ ایدیولوژی برتر، شرینترومقدم ترازخودانسان به مثابه ارزش برترحیات انسانی نیست ،بایدحصارهای تنگ ایدیولوژی ها را شکست و آنرا شکل جدید بخشید. دوران حاضر دوران آب سازی ایدیولوژی هاست ،مادرافغانستان بخواهیم یا نخواهیم حرارت بازار گرم پیدایی ونفوذ افکارگوناگون فلسفی ونقدفلسفی وموج گسترده گرایش به پلورالیزم وجهانی شدن درابعا د مختلف ایدیولوژی را ذوب خواهد ساخت وشکل نوین خواهد بخشید . پس ماباید واقعبینانه به واقعیت های بزرگ دنیای امروزخود پی ببریم وآنرا درک کنیم .

در ميان احزاب سياسي ثبت شدة كشور به ندرت مي‌توان ارگان نشراتي حزبي سراغ كرد. اكثر احزاب اساسنامه‌هاي خويش را از تلفيق اساسنامه‌هاي احزاب سياسي گذشته و ترجمة اساسنامه‌هاي احزاب خارجي تهيه كرده اند. كمتر رهبري در ميان احزاب سياسي دیده شده است كه از قدرت تحليل علمي در خصوص اهداف و ديدگاه‌هاي سياسي خويش برخوردار باشد. احزاب عمده همان احزابي اند كه يا سابقة جهادي ویا غیر دینی داشته و از قدرت و نفوذ گذشتة خويش در ساختن حزب جديد بهره گرفته اند و يا به طور بالفعل از نفوذ و تسلط خويش بر مراجع اجرايي حكومت سود مي‌برند. بحث سياسي علمي و جهت‌دهنده كمترين اقبال را در ديدگاه‌ها و فعاليت‌هاي سياسي احزاب دارا مي‌باشد. هيچ يك از احزاب سياسي موجود نشان نداده اند كه در برنامه‌هاي حزبي خويش به عنصر كادرسازي و تربيت تشكيلاتي و سياسي توجه كرده باشند. چهره‌هاي سخنگو و بلندگوي احزاب اكثراً تكراري و واحد است. حرف ساده‌اي كه بر زبان يك فرد عادي منسوب به حزب شنيده مي‌شود فرداي آن با كيفيت و كميت مشابه از زبان بلندپايه‌ترين مقام رهبري حزب شنيده مي‌شود. به همين ترتيب، وقتي رهبر حزب تصميم به توافق يا معامله با اين و آن جريان سياسي ديگر مي‌گيرد، ديده مي‌شود كه سر تا پاي حزب دچار بحران میگردد.    تشویش  مردم در برابر سياست و فعاليت‌هاي سياسي قابل توجه است. از حضور بيگانه‌ها تا رشد فعاليت‌هاي تروريستي در گوشه‌ و كنار كشور، از حملة نظاميان پاكستان بر فلان نقطة مرزي ، از كشتار بيرحمانه و بي‌دليل مردم در قرا و قصبات توسط نيروهاي ائتلاف و ناتو گرفته تا دست به دست شدن ولسوالي‌ها با طالبان، از شايعة ورود گلبدين حكمتيار و مقامات ارشد طالبان به قصر رياست جمهوري تا لحن آشتي‌جويانة مقامات ارشد حكومتي در برابر اين و آن چهرة برجسته و تحت تعقيب تروريستي و دهشت‌افگني، .... هيچ چيزي در ميان مردم انعكاس جدي نمي‌يابد. گويي همه چيز نمايش مسخره‌ايست كه مردم تنها به تماشاي گاه‌ناگاه آن مي‌انديشند نه اينكه از آن اثري بر زندگي و سرنوشت مقدر خود انتظار داشته باشند.... آيا از اين امور مي‌توان پختگي روابط سياسي در جامعه را نتيجه‌گيري نمود؟

 طوریکه اندری سیرینکو نویسنده روسی درین روزهای نزدیک نوشته است که:-

 رئیس جمهور بر ا ی یافتن راه های مشارکت سازنده سازمان سیاسی طالبان در سیستم سیاسی افغانستان است. فکر می شود سه گزینه بمنظور دست یابی به این هدف وجود دارد:1. ایجاد حزب سیاسی طالبانی بدون مشارکت« غیر طالبان»؛2.ایجاد یک ائتلاف سیاسی که در آن بر علاوه طالبان انعطاف پزیر یک تعداد بنیاد گرایان اسلامی دیگر مثل گلبدین حکمتیار و عبدالرب رسول سیاف نیز اشتراک نمایند؛3.ایجاد حزب سیاسی میان «طالب- رئیس جمهور» که در آن هم طالبان و هم هواخواهان رئیس جمهور کرزی اشتراک نمایند. در میان سه گزینه پیشنهاد شده، برای رئیس جمهور یقیناٌ گزینه سوم بهترین خواهدبود. این گزینه رئیس جمهور را قادر می سازد نه تنها فعالیت های مستقلانه طالبان را محدود ساخته جلو اتحاد گروه های رادیکال را بگیرد، بلکه برای کرزی این امکان را نیز می دهد که از نام طالبان میانه رو بتواند تمام آنها را به تکیه گاه سیاسی خویش مبدل نماید.درین اواخر گفته میشود، که رئیس جمهور ابتکار ایجاد یک حزب سیاسی بنام جمهوری خواهان افغانستان را روی دست گرفته است. به نظر عمر نثار مسئول سایت خبری افغانستان رو:« اگر به لست افرادیکه باید در شورای رهبری این حزب شامل شوند، نگاه شود، در این حزب گروه های رادیکال حد اقل در حال حاضر دیده نمی شود». در میان رهبران این حزب از قیوم کرزی، فاروق وردک، عبدا لله رامین، احمد مقبل و خود حامد کرزی نام گرفته میشود.هر چند ایجاد حزب هواخواه رئیس جمهور در واکنش به جبهه ملی ساخته می شود، اما دو وظیفه در برابر این حزب قرار خواهد داشت: یکی اینکه در مقابل جبهه ملی ایستادگی کند؛ و دوم اینکه قادر شود در صفوف خویش طالبان انعطاف پذیر را در صورتیکه مذاکرات موفقانه با آنها از جانب هواه خواهان رئیس جمهور به پیش برود، متشکل سازد.بدین تر تیب می توان گفت که با توجه به گرایش شکل گیری سیستم دو حزبی در افغانستان درآینده نزدیک ما شاهدی از یک طرف جبهه ملی متشکل از اپوزیسیون میانه رو و ازطرف دیگر حزب جمهوری خواه طرفدار رئیس جمهور خواهیم بود. چنین سیستم دوحزبی بسیار مفید برای رئیس جمهور فعلی افغانستان بویژه در انتخابات ریاست جمهوری سال 2009 خواهد بود .اما به نظر می رسد مخالفین حامد کرزی در سیستم یک حزبی بیشتر ذینفع اند و آنها تلاش خواهند نمود که بخش های میانه رو طالبان را با خود نیز یکجا سازند. بسیاری بازیگران سیاسی از رهبران محلی گرفته تا مجاهدین در پارلمان کشور حفظ موقعیت انزوای سیاسی رئیس جمهور را برایشان مفید می شمارند. حوادث اخیر نشان داد که حمله بر وزرای پیشروکابینه کرزی عمدتاً از طرف اپوزیسیون پارلمانی متمایل به جبهه ملی وارد گردید. این حرکت را می توان بمعنای تلاش در جهت تضعیف موقعیت حزب جمهوری خواه که در حال ظهور است و ممکنست فاروق وردک و دیگر همتایان وی در رهبری آن قرار گیرند، تعبیر نمود. فعالیت وکلا به احتمال کامل نخستین جلوه ای مبارزه درون حزبی در کشور در رقابت میان «جبهه ملی» و حزب جمهوری خواه افغانستان می تواند باشد. ستراتیژی حفظ رئیس جمهور در انزوا جلو بوجود آمدن سیستم دوحزبی و عنصر سوم حزبی متشکل از بنیادگرایان اسلامی و طالبان میانه رو را میگیرد. بیرون راندن طالبان انعطاف پذیر بحیث متحدین ریزرف با حزب جمهوری خواه در واقع راه را به ایجاد سازمان مستقل سیاسی با اشتراک اسلامگرایان سیاسی تندرو نظیر حکمتیار در مقابله با رئیس جمهور را مساعد خواهد ساخت. هدف اساسی مخالفین حامد کرزی نیز همین است. بناً مشکل عمده سیاسی رئیس جمهور افغانستان از همین جا نشاًت می کند.از سیستم سه حزبی یعنی- جبهه ملی، حزب جمهوری خواه وسازمان« طالبان انعطاف گرا» قبل از همه رئیس جمهور افغانستان که با فشار های سنگین سیاسی از جانب چندین نیروی سیاسی مواجه است، سود خواهد برد. سیاست مداران غربی همواره کرزی را انتقاد می کنند که قادر نیست کشور را از بن بست بیرون بکشد. شگفت آور است که افکار جامعه جهانی نیز بحیث« مخالفین خارجی» در مقابل رئیس جمهور افغانستان شکل گرفته است. در داخل کشور جبهه ملی با اعلام اهداف بلند پروازانه وارد میدان شده است. طالبان بحیث مخالفین انعطاف ناپذیر و آشتی ناپذیر عملاً در موضع شان ایستاده اند و در نتیجه جنگ ها در جنوب افغانستان تا هنوز تغییر فاحش در صحنه نظامی و سیاسی بوجود نه آورده است. بدین تر تیب سه نیروی عمده ضد در حال حاضر یعنی افکار اجتماعی غرب، جبهه ملی و طالبان همه باهم رژیم رسمی کابل را در کنج رانده و در نتیجه بحران سیاسی دولتی کرزی را فرا گرفته است. ازینرو بدون ابتکار سیاسی جدید و بدون طرح سیاسی جدید توسط کرزی در واقع این «سه حلقه» مخالفین را نمی توان شکست داد. ایجاد حزب جمهوری خواه و مذاکره با بخش« طالبان ملی!» یکی از مهمترین ابتکارات جدید خواهد بود که در برابر رئیس جمهور افغانستان قرار دارد  . اما مذاکره با طالبان یعنی شامل ساختن پشتونها و نخبگان پشتون در روند جاری سیاسی کشور به مشکل می تواند پیروزی سیاسی در دراز مدت را برای رئیس جمهور کرزی به همراه داشته باشد، مگر اینکه همزمان به آن رویکرد های قهر آمیز « تغییر نخبگان» در آن بخش رهبری طالبان که حاضر به مذاکره با کابل نیست و یا رهبری کرزی را نه می پذیرند، صورت بگیرد. به بیان دیگر شامل ساختن نخبگان پشتون در روند سیاسی افغانستان بدون پیروزی نظامی بر طالبان برای کرزی امکان پزیر نیست. امروز برای رئیس جمهور افغانستان چانس کمی توافق با طالبان انعطاف پذیر وجود دارد. برای کرزی لازمست که در صحنه سیاسی افغانستان جلو ظهور «حزب طالبی» و یا در عمل« حزب طالب- پشتون» خارج از دایره نفوذ خود را بگیرد. رئیس جمهور نیاز به همگرایی رهبران پشتون از میان طالبان انعطاف پذیر در حزب جمهوری خواه خویش دارد، در غیر آن حزب طالبان می تواند بحیث ابزار بازی بدست جبهه ملی مبدل شود. افزون بر آن اگر طالبان نه از طریق حزب کرزی، بلکه بحیث حزب سیاسی مستقل وارد سیستم سیاسی افغانستان ساخته شوند، در آنصورت شرایطی می تواند پیش آید که متحدین غربی منافع خود را نه در وجود رئیس جمهور فعلی، بلکه از طریق حزب پشتونی دیگر تعقیب نمایند. در نتیجه برکناری کرزی از قدرت صرف وابسته به فاکتور زمان خواهد بود.  از نظر این قلم اگر گفته های اندری سیر ینکو تحقق پیدا نماید  اوضاع سیاسی کشور بغرنج وپیچیده تر خواهد گردید .

تشکیل جبهه ملی بعد از  بحکومت رسیدن آقای کرزی یک تحول عمده به حساب می آید که رهبران این نهاد تازه تشکیل را اکثرا چهره های جهادی وغیر جهادی تشکیل داده است   پایه های اساسی این تشکل نو بنیاد  را عمدتآ شخصیت های سیاسی اقوام تاجک  وابسته  به جمعیت اسلامی  - شورای نظارمیسازد   که    برهان الدین ربانی به صفت رئیس  ودیگر شخصیت های برجسته سیاسی  مربوط به این  گروه قومی در آن حضور دارند  و لی قسمآ با چند چهره ای سیاسی دیگر

گرچه عجالتآ جبهه ملی از رهگذر تنوع قومی  نسبت به دیگر احزاب وتشکیلات  های سیاسی  پر رنگتر  به نظر میخوردکه در ترکیب آن نمایندگان سیاسی عمدتآ  اقوام تاجک  - ازبیک – پشتون  حضور دارند  ولی نمایند گان سیاسی عمده و اصلی جامعه هزاره  یعنی  دو جناح  عمده حزب وحدت اسلامی افغانستان را شامل نمیشود که متاسفانه  آقای ربانی  مجددآ از همان تجربه ناکام گذشته دهه نود در باره نمایندگی سیاسی جامعه هزاره  استفاده نموده اند . و بنام مردم هزاره شخصیت های غیر موثیر و غیر هزاره را شامل جبهه ملی کرده است .  رهبران جبهه ملی خود نیز بخوبی  این را میدانند که جامعه هزاره آنان را نمایندگان خودندانسته ونمیدانند . جبهه ملی از لحاظ ایدئو لوژیکی نیز  شکننده به نظر میآید  زیرا   متحدین چپ  وغیر جهادی تا  به اخیر با جبهه ملی نخواهند رفت. و فکر نمیشود نمایند گان سیاسی مردم ازبیک نیز با در نظر داشت تناقضات  وکشیدگیهای عمیق  با موسیسین اصلی جبهه ملی دارد  تا به اخیر  جبهه ملی را همراهی نماید .

جامعه هزاره خود یک نیروی مستقل سومی مطرح در سطح  ملی است که با حفظ هویت سیا سی ،خودرا ملزم به همکاری با تمامی جوانب  قدرت می داند،و طبیعی خواهد بود که منا فع کشور را از منافع هزاره جدا نمیداند . همانگو نه که منافع پشتون و تا جیک و ازبیک را نیز از منا فع خود جدا فکر نمی کند ، برخلاف انچه که تا هنوز تبلیغ می شده است.هزاره ها  عقیده دارند که  در میان منافع کشور ی و منافع شهر وندان آن، اعم ازتاجیک - پشتون - هزاره و ازبیک هیچ تفاوت وجود ندارد. و از طرف دیگر باور مندند  در هر جای که منافع هزاره زیرپا شود قطعا منافع علیا افغانستان ضربه میخورد . همانگونه که تا هنوز چنین شده است. این امر نسبت به همه اقوام کشور صادق است . مبارزه سیاسی تا زمانیکه قواعید قانونی آن مرا عات گردد خطر آفرین نیست. اما اگر از راه های تعریف شده آن منحرف شد هر انچه را که تصور نمای پیش خواهد امد.آ یا با خروج نیرو های بین المللی و امریکا ازافغانستان  جبهه ملی ویا آقای کرزی برنده اصلی  خواهدبود؟بنظرمن نه. همان گونه که در افغانستان با برخورد  تک قومی وتک حزبی پیروزی نظامی نداشتیم و پیروز ی سیاسی نیز نداریم.  و امکان ندارد یک قوم و یا یک حزب بر دیگران غالب  وپیروز گردد. پس چه بهتر  خواهد بودکه همه یکدیگر را قبول نموده و بر اساس قوانین ملی و اساسی کشور مان در جهت اداره و سازندگی کشور با هم رقابت سالم و بی درد سر داشته باشیم.و در ان صورت تشکیل جبهه ملی و دیگر احزاب سیاسی دارای منشاء قومی  نتنها برای کسی خطر ی  آفرین نخواهد بود  بلکه بنفع همه ما  تمام خواهد شد.  اگر با نفی دیگران و ضربه زدن به رقبای داخلی خود کار را اغاز نمایم بدون شک بحران را تشدید و در راه ترقی و سعادت کشور مان بد ست خود مانع ایجادمینمایم. امید است که ما از دسته اول باشیم که با گذشت و با صمیمیت، به منافع خود و همه اقوام کشور فکر وبر همان اساس عمل نمایم.  رهبران سیاسی مردم هزاره در طول تاریخ گذشته کشور همواره  برقرارکننده ای تعادل و توازن  قدرت وحاکمیت و ضریب خوب در  معادلات قدرت در کشور بوده است در شرایط کنونی  موقف وموضعگیری سیاسی رهبرا ن دو جناح عمده حزب وحدت اسلامی افغانستان  ودیگر نخبگان سیاسی  و روشنفکران مردم هزاره در معادلات سیاسی  جاری کشور از پشتیبانی همه جانبه جامعه هزاره برخوردار میباشد واز  پالیسی آنان حمایت بعمل می آورند.  اگر بدینگونه پیش روند جامعه هزاره بحیث نیروی سومی در موازنه وتعادل  قدرت در کشورتبارز خواهد یافت.. در شرایط  پیچیده سیاسی موجود کشور این رسالت برزگ  بدوش  رهبران سیاسی - نخبگان وروشنفکران مردم هزاره قرار گرفته است و جامعه هزاره برای ایشان  در تحقق این امر سترگ   آرزوی کامیابی  می نماید تا این رسالت ودین  داد خواهانه ملی و قومی را به    شایستگی  به انجام رسانند.

بهر صورتبرضرورت حزب و تشكيلات سياسي نيرومند و مؤثر در جامعه نمي‌توان ترديد كرد. همين كه از خلاي مرجعيت سياسي نيرومند در جامعه گلايه مي‌شود نشانة آن است كه احزاب سياسي موجود نتوانسته اند به نياز سياسي جامعه پاسخ مناسب ارائه كنند. اما اگر قرار باشد حزب و تشكيلات جديد تجربة تازه و مؤثري را براي جامعه تقديم كند، در قدم نخست بايد از دشواري‌ها و خلاهاي احزاب سياسي پيشين آگاهي داشته و براي رفع اين دشواري‌ها و خلاها راه‌حل علمي و عملي خويش را مطرح سازد. به نظر مي‌رسد اولين نكته‌اي كه احزاب موجود را به خنثي شدن و محروميت از هرگونه ابتكار سياسي كشانده، فقدان پيام روشن و جهت‌دهندة فكري و اعتقادي است. سياست فن عمل كردن را نشان مي‌دهد و عمل كردن به طور طبيعي معطوف به تفكر است. وقتي حزبي در تفكر خويش دچار بن‌بست باشد، روشن است كه در عمل خويش از بن‌بست بيرون شده نمي‌تواند. اعضاي حزب بايد بدانند كه چرا به همديگر پيوند يافته اند و چه كاري در برابر آنان قرار دارد كه بايد با اتكا به نيروي جمعي خويش به انجام آن مبادرت كنند. پيام در فعاليت‌هاي سياسي احزاب نقش پيوند دهنده و انسجام‌بخش را بازي مي‌كند. در جوامع عقبمانده و استبدادزده، فعاليت سياسي در بدو امر به فداكاري و ايثار و تحمل مشقت‌هاي فراوان نياز دارد. در فقدان پيام روشن و جهت‌دهندة فكري و اعتقادي هيچ عاملي نمي‌تواند اعضاي يك حزب را به فداكاري و ايثار و تحمل مشقت‌ها ترغيب نمايد. احزاب كنوني در بهترين صورت خويش مجتمعي از افراد خطاب شده مي‌توانند باشند: افرادي كه به ندرت با همديگر پيوندی احساس مي‌كنند كه آنان را نسبت به سرنوشت همديگر مسئول سازد و يا آنان را براي هدف جمعي به كار اندازد. اكثر احزاب موجود براي رفع خلاي پيام روشن و جهت‌دهندة خويش به پول و امكانات مادي متوسل مي‌شوند و براي اين كار روشن است كه بيشتر از دو انتخاب در برابر خود ندارند: يا بايد به وابستگي آشكار و بي‌قيد و شرط بيگانگان تن بسپارند و يا بايد به اعمال خلاف و نامشروع غرض تأمين بودجة حزبي خويش مبادرت كنند. حزب سياسي با خالي بودن از پيام روشن و جهت‌دهندة فكري و اعتقادي خنثي مي‌شود و با تكيه با امكانات مادي و پولي غرض اقناع اعضاي خود مسخ مي‌گردد. افغانستان نمي‌تواند امريكا يا يكي از كشورهاي اروپايي باشد كه براي فعاليت‌هاي حزبي نتايج مشخص و قانونمند اشتراك در قدرت سياسي را ضمانت كند. در افغانستان از هر چيز نماد و سمبولي داريم كه تا مرحلة رسيدن به پختگي و اثربخشي بايد راه زيادي را طي كند. در اينجا تجارب احزاب و مبارزات سياسي گذشته تنها مي‌توانند عبرت‌هاي ما را كامل‌تر كنند نه اينكه راه عمل نيز پيش روي ما قرار دهند. ما بايد با مطالعة تاريخ گذشته ياد بگيريم كه چه كاري را نكنيم، اما نمي‌توانيم ياد بگيريم كه چه كاري را بكنيم و يا چه كاري را گذشتگان ما انجام دادند كه اكنون به حد ما رسيده و ما نقش پاي شان را به نوبة خود ادامه دهيم.

اگر اين سخن جدي گرفته شود، واقعاً سيماي تأسف‌آوري از فعاليت‌ها و رشد اجتماعي احزاب سياسي نمايان خواهد شد. وقتي احزاب در رسميت خويش براي وزارت عدليه اسم و شهرت هفت صد و پنجاه عضو را تقديم مي‌كنند و در سخنان تبليغاتي خويش تعداد اعضاي خويش را هيچگاهي كمتر از هزاران تن قلمداد نمي‌كنند، چگونه است كه در بسيج كردن پنجصد تن غرض «دفاع از هويت و شخصيت ملي» خويش دچار درماندگي مي‌شوند؟ آيا اين امر خود به بيهودگي فعاليت‌هاي سياسي احزاب گواهي نمي‌دهد؟ آيا با اين احزاب ما به انسجام روابط خويش نزديك شده ايم؟ اگر حزب‌سازي دريافت راهي براي كاري باشد، مي‌توان گزينه و گزينه‌هاي ديگري قبل‌تر يا فراتر از حزب‌سازي را نيز مد نظر گرفت. حزب، بدون شك، پخته‌ترين مرحلة روابط فكري و سياسي را در جامعه نمايندگي مي‌كند؛ اما پختگي سياسي به يكبارگي حاصل نمي‌شود. تجارب سياسي ما بايد به بحث كشانده شوند، دلهره‌ها و ترديدهاي سياسي ما بايد صنف‌بندي شوند، نيازها و امكانات ما بايد تحليل و بررسي گردند. پختگي سياسي تبارز تعاملاتي از این گونه خواهد بود. سياست عمل است و عمل معطوف به تفكر. تفكر جمعي نيز در جريان تفاهمات شكل منسجم‌تري مي‌گيرد. قبل از تأكيد بر عمل سياسي (حزب سازي)، عجالتاً مي‌توان باب تفاهم و گفتگو پيرامون مسايل زيادي را كه در برابر ما قرار دارند، باز كرد.موضوع اساسی دیگراینکه تنها مقتضای دگرگونی های فکری وفلسفی دردنیا وبازتاب آن درکشور ما نیست ؛بلکه ماخودنیز دروضعیت بسیاربد،خاص واستثنایی قرارداریم ،یعنی اینکه مادرجریان نابودی خود قرارداریم . تقلای ما برای نوعی زنده ماندن به امید توجه ناپایداروتضمین ناشده جامعه جها نیست ،پس وضعیت خودما به ما میفهماند ،که ما به سوی نابودی ،تصمیم ،انتخاب ودگرگونی قرارداریم . هرگاه تصمیم عقلایی بربنیاد همدیگرپذیری ومصالح عمومی وهرگاه انتخاب درست نداشته باشیم بدون شک به سمت درستی در حرکت نخواهیم شد.ناسیونالیسم بحیث یک پدیده تاریخی واجتماعی بمثابه یک ایدیالوژی تمامیت گرا،تفوق طلبی نژادی،احساسات وعواطف افراطی عظمت طلب،نظرات تنگ نظرانه ملی ومحلی در چوکات ملت ها ودولت ها ،این برتری ملی،نژادی وزبانی روحیه تسلط بر سایر ملت ها ،دولت ها وخلقهای جهان را تقویت کرده  باعث خصلت استیلاگرانه والحاق طلبانه وتحکیم حاکمیت قومی خود بر دیگرملیت ها ودولت های جهان شده است.واین مفکوره مطلق گرایئ وتمامیت خواهی نیز سبب جنگ های خونین در جهان شده است.که مظاهر عمده آن ظهور میلیتاریزم ،راسیزم،نژاد پرستی،تبعیض نژادی (اپارتاید)بالأخره خشن ترین ووحشی ترین شکل آن فاشیزم در آلمان (هیتلر ورژیم نازی) وایتالیا (موسولینی) در جهان شده است.در حقیقت احساسات ناسیو نالیستی که بصورت گرایش های تفوق طلبی فاشیستی وافراطی بروز میکند.در واقع انگیزه است معلول ،علل نظام های استثماری فراملیتی بخاطر تحمیل اراده خود بر سایر ملل جهان که باعث رعب وترس ووحشت وجنگها ی تباه کن وکانون های داغ در جهان میشوند.نئولیبرالیسم نمونه آشکار آن در جهان کنونی است که بخاطر تسلط بر ذحایر انرژتیک وتطبیق اهداف استراتیژیک خود.جنگ های خونینی را براه می اندازند.با ظهور وپیدایش نظام سرمایه داری در جهان هوا وهوس جهانی شدن(گلوبالیزم)توسط امپراطوری سرمایه،باعث تسخیر کشور های فقیر ومحروم در آسیا،افریقا وامریکای لاتین در چند قرن اخیر ایجاد سیستم های استعماری وبرده ساختن خلقهای جهان،وتقسیم مجدد جهان در بین کشور های رقیب سرمایه داری ،جنگ های اول ودوم جهانی باعث ویرانی ها وتباهی بشریت در کره زمین شده است،که نظیر آنرا تاریخ بشریت بخاطر نداشت.  تحت تمدن معاصر ورشد علم وفرهنگ وتکنالوژی مدرن امروز بشکل جدید گلوبالیزم در جهان سر بلند کرده است.جهانی شدن امپراطوری سرمایه داری در جهان که نظام نیو لیبرالیزم بعد از ختم جنگ سرد که قول وقرار هایئ برای نظم نوین جهانی داده شده بود اکنون ب

ما هنوز اندیشه های ملی گرایی خود را درک نکرده بودیم که به فکرانترناسیونا لیزم، و « امت اسلامی » شدیم. کسیکه خانهء خود را آباد کرده نتواند، چطور بفکر آبادی خا نهء دیگران، شده میتواند؟ انتر ناسیو نا لیزم و« امت اسلامی»  ،برای ما یک قفس طلایی و یک مد ینهء فاضله ای بیش نبود.چرا که راه های دیگر اندیشی رابروی دیگرعقاید بسته وریشه های انتقاد را از بیخ خشکانیده بودیم. وآنهم در جامعه سنتی وحتی قبیله ای مانند افغانستان.که هنوز دین ومذهب وسنتها، درآن حکومت میرانند. در کتاب ها، ما چیز هایی خوانده بودیم اما واقعیت های عینی جامعهء ما، چیز های دیگری بودند.   اگر حکومت های اید یو لوژیک میتوانستند حکومت ملی ومتمدینا نه بسازند ، هیچ اید یو لوژی ای مانند عیسویت واسلام، پایگاه مردمی واجتماعی درجهان ندارند قلبهای مملو از باور های دینی پایگاه اجتماعی آنها و مسجد، منبر تبلیغاتی واید یولوژیک انها است. اما تاریخ ثابت کرد که اینها هم نتوا نستند درجهان یک حکومت نمونه والگویی برای بشریت داشته باشند تجربه ءچندین سال جنگ و« آشتی ملی» امروزهء گروهها واحزاب درگیر جنگ،نشانداد که گروه ها واحزاب در حاکمیت وبیرون از حاکمیت، بسیار پا بند ومومن به اعتقادات دینی وایدیولوژیک خود نبوده اند ومسایل وقضایا را فقط با دید گاههای سیاسی می نگریسته اند.، نه اعتقادی.در خانهء خدا سوگند خوردن وپیمان شکستن، چی معنایی جزاین میتواند داشته باشد؟ با فروپاشی کمونیزم در روسیه وحاکمیت حزب وطن ، دیدیم که عده ای به اصل و ریشه وتبار خود برگشت وآرمان های وطن پرستا نه وانتر ناسیو نالیستی، نیز زیر خاکستر زمان دفن گردید.حاکمیت های گذشته از دوران شاهی گرفته تا حکومت جناب کرزی، همه محصول شرایط خاص زمان است.بازگشت به ان الگوها، بازگشت بگذشته وبه عقب است.ما نبا ید با حلوای آن چنان حکومت ها ، دهان خود را شیرین کنیم.ویا آرزوی رسیدن به آن روءیا های گذ شته را داشته باشیم پذیرفتنی است که در هیچ جای متمدن دنیا چنین نبوده است که همه احزاب و گروههای جامعه دارای یک هدف وارمان بوده باشند وهمه دریک سنگر گاه برزمند.احزاب،با سلیقه وهدفهای معینی بوجود می آیند ومبارزه میکنند  .

 اما مصیبتی را که امروز ما نصیب شده ایم،شاید هیچ کشوری چنین تجارب تلخی از تاریخ را نداشته باشند.بهمین دلیل است که ما می گوییم اگر صدها تشکیلات حزبی و ساز مانی داریم، بگذار داشته باشیم اما ضرور است که در شرایط موجود، همه بخاطر یک هدف وآن ، منافع ملی و جلو گیری از باز گشت دوبارهء بنیاد گرایی وتروریزم وختم جنگ ، به توافق ملی برسیم تا بکشور های ذیدخل درقضیهء افغانستان فشار اورده شود که بمسایل وقضایای افغانستان باز نگری کنند وحل  عادلانهء ملی را که بنفع ومصالح مردم ما باشد، وتحقق آن توسط خود افغانها صورت گیرد، عمل کنند.   با گذشت تلخ ترین فصل های تاریخ، وتجربه های درد آوری که گرفته ایم ، هنوزهم فرهنگ همدیگر فهمی ، تحمل ومسا محه را فرا نگرفته ایم وطن ما، بربادی های فراوان را دید ومردم آن،رنجهای بیکرانی رامتحمل گرد یدند. دلیل آن، نا پختگی سیاسی ما روشنفکران ونخبگان افغان وعدم اگاهی ما از درس های تاریخ بود.اگر گذشته های خود راکه خوب بود و یا بد، به نقد بگیریم و به حیث گذشتهء خود بدانیم، و حال را با نگاهی بسوی آینده ء قابل پذیرش به همه بسازیم،دین بزرگ وطنی وملی را بجا آورده ایم.

نتیجه گیری:-

درین مقا له  در باره ء ضرورت تاسیس احزاب سراسری و فر اگیر در کشور ودر باره اوضاع جاری سیاسی و تشکیل بیش از هشتاد حزب سیاسی وعدم کار ائی وعدم موثریت آنان در جامعه   وفرورفتن جامعه بسوی انقطاب های قومی و سیاسی – نقل قول از یک نویسینده روسی در باره تاسیس احزاب در افغانستان و ایجاد جبهه ملی  روشنی انداخته شده  وهم چنان در باره جامعه هزاره بحیث نیروی سومی سیاسی قومی در معادلات قدرت تاکید بعمل آمده اند  در اخیر برضرورت تشکیل احزاب سراسری  و اهمیت آن در شرایط موجود کشور توضیحات لازم ارایه گردیده است .

 

رویکرها-

 

-افغانستان‎ -‎تاريخ مداخله خارجی و تغييرو تحولات اجتماعی  ديويد ميظر نشريه »کريتيک« شماره ۳۴ سال  ۲۰۰۳ ترجمه      ياسمين ميظر

 

 -سایت کابل پرس  تحت عنوان  هژمونیزم قومی در افغانستان نوشته:  سید یعقوب ابراهیمی-

 

 -ویبلاک  امروزما زیر عنوانيادداشتي پيرامون ضرورت و اولويت‌هاي حزب‌سازي در جامعه  شماره سوم عقرب 1387

 

 -سایت خاوران زیرعنوان بحران سیاسی در کابل به نو سازی سیستم حزبی می انجام- نویسنده:اندری سیرینکو بر گردان از متن روسی       هارون امیرزاده لندن- 30 می 2007 منبع: افغانستان رو (28.5.2007)

 

-   یادداشتهای شخصی صاحب این قلم -         ماه جون – سال – 2007 - میلادی

 

 

 

 

 


June 13th, 2007


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات